حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت
در این مطلب از سایت تو بپرس ، حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت را آماده کردیم.برای دیدن جواب حکایت صفحه ۲۵ نگارش دهم به ادامه مطلب مراجعه کنید.

حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت
حکایت حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت :
سگ بر لب جوی ، استخوانی یافت چندان که در دهان گرفت ، عکس آن در آب بدید ، پنداشت که دیگری است به شره ( طمع ) دهان باز کرد تا آن را نیز از روی آب برگیرد ، آنچه در دهان بود ، به باد داد.
پاسخ حکایت سگی بر لب جوی استخوانی یافت صفحه ۲۵ دهم :
روزی، سگی به قصد آب خوردن به سوی جوی آب رفت. کنار جوی آب استخوانی دید. به محض اینکه استخوان را دهان گرفت ، انعکاس تصویر خود و استخوان را در آب دید. پیش خود تصور کرد که سگ دیگری استخوان بر دهان گرفته است.
دهانش را از روی طمع کاری باز کرد تا آن استخوان دیگر را هم به دست بیاورد. اما دهان باز کردن همان و استخوان افتادن همان.
مطالب پیشنهادی :
موضوعی را انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی بنویسید