انشا در مورد ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست

انشا در مورد ضرب المثل از کوزه همان برون تراود که در اوست
مقدمه : هر چیزی که در وجود و باطن چیزی وجود دارد کم کم خودش را نشان می دهد. حتی طلا نیز کم کم از لابه لای سنگ ها خودش را نشان می دهد.
شروع انشا از کوزه همان برون تراود که در اوست :
پیرمری سالخورده و گوژپشت از بد روزگار تنها و گرسنه بدون هیچ شناخت و چشم و سویی در بیابان بی آب و علف سرگردان مانده بود و به هر سو که نگاه می کرد بیابان می دید و آفتاب سوزان. اما نا امید نشد و باز پیش رفت و از دور خانه ایی سنگی دید. پایش را تند کرد تا به آن برسد. شاید که در خانه کسی باشد که به او آبی، غذایی یا نشانی از شهر بدهد و پیرمرد از این مصیبت نجات یابد. رفت و رفت تا به خانه رسید! اما هر چه در خانه را کوبید هیچ صدایی نیامد و هیچ کس به بیرون نیامد،پیرمرد دوباره ناامید شد و از روی ناچاری و درماندگی روی زمیننشست. با نشستنش کوزه ایی سفالی در گوشه ایی از خانه دید شادمان شد و به سمت کوزه شتافت. کوزه را بلند کرد و به دهان برد به امید آن که آبی در آن باشد و مرد رفع تشنگی کند اما مزه ایی بسیار بد سرتاسر دهانش را گرفت و مرد هر آنچه که بر دهان برده بود بیرون ریخت. در آن کوزه سرکه ایی بد بود و بد مزه را دید که به علت کهنگی و وجود حشرات زیاد طمع بدی گرفته بود. پیرمرد زیر لب گفت: چه خیال خامی که فکر کردم در کوزه آبی خنک و گوارا است. مشخص است که از کوزه همان تراود که در اوست.. نه آنچه که من در خیالات خود تصور می کردم.
نتیجه گیری: هر چیزی که در ذات چیزی وجود داشته باشد هر آنچه که در ذاتش است از آن بیرون می آید. اگر خوشی ذات باشد انسان با ذات خوب بیرون می آید و بر عکس