انشا درباره صدای باران
انشا درباره صدای باران
صدایی توی دنیا هست که لذت شنیدن آن خستگی و کسالت را رفع میکند و آن صدای منظم ریز ریز باریدن باران است.
دلگیرترین روز هفته بود. کلاس در سکوت فرورفته بود. از پنجره که به بیرون نگاه میکردی، رنگ خاکستری آسمان توی چشم میخورد. معلم داشت از یکی از دانشآموزان درس میپرسید. بقیه خسته و بیرمق نگاهش میکردند. آن دانشآموز به آهستگی و گاهی با اشتباه جواب میداد و بیشتر مواقع سکوت میکرد.
در همین وقت ناگهان صدایی برخاست. صدایی که مثل نوازش گوشها و یا دست کشیدن بر سر احساس بود. خستگی از تن همه در رفت. بر لبهایی که تا چند دقیقه پیش به طرف پایین کشیده بودند، لبخند نشست.
صدای برخورد باران با پنجره کلاس به گوش میرسید و هر دانشآموزی چیزی میگفت. صدای باران یک نفر را یاد بچگیهایش میانداخت که با بچهها توی کوچه زیر باران بازی میکردند. یکی از بچهها گفت:«من صدای باران را که میشنوم، یاد صدای پای پدرم میافتم که به خانه نشاط میآورد. صدای پای باران واقعا زیبا و نشاط آور است».
یکی دیگر گفت:«من با صدای باران یاد موسیقی میافتم. من به موسیقی علاقه زیادی دارم و به نظرم سمفونی باران زیباترین موسیقی دنیا است». دیگری بیمقدمه و با لحن شاعرانه گفت:«بیا تا شعر باران را بخوانیم…» بچهها با صدای بلند خندیدند و به او گفتند که باران، شاعرش کرده است.
پس از دقایقی زنگ خورد و دانشآموزان با خوشحالی از کلاس بیرون رفتند تا همراه باران سرود زندگی بخوانند.
صدای باران همیشه زیباییهای زندگی را به خاطر میآورد. صدای باران زیباست و شعر باران زیباترین شعر هستی است. من که عاشق صدای باران هستم.
.
.
.
سایت درسی تو بپرس